از جمله مسائل مهم و حیاتی که در دین مبین اسلام به آن اشاره شده و مورد تاکید فراوان هم در قرآن و هم در احادیث قرار گرفته است مساله مهر و محبت است. محبت محدوده خاصی ندارد و هم در ارتباط با اطرافیان و هم در ارتباط انسان با خداوند متعال کاربرد داشته و منشا بسیاری از برکات در زندگی فردی و اجتماعی میباشد. زندگی خانوادگی و جامعه بدون مهر و محبت، زندگی و جامعه ای بیمار خواهد بود که این بیماری همه جوانب آن زندگی و جامعه را تحت الشعاع خود قرار داده و هر قدر انسان در این زندگی و جامعه برای خوشبختی تلاش نماید، گو اینکه خوشبختی از او فراری است، بدان نایل نخواهد شد. به همین دلیل و به دلایلی دیگر این مساله در اسلام مورد توجه و عنایت خاص قرار گرفته است. چیزی که در این مساله لازم به ذکر است این است که اسلام هر نوع محبتی را قبول ندارد و در واقع در پی جهت دادن به محبت بشر جهت تعالی وی و رساندن وی به سعادتی است که مد نظر این دین میباشد که همان سعادت، سعادت واقعی است.این مساله همان است که در بیان دین اسلام ، از آن به ” حب لله ” و ” حب فی الله ” تعبیر میشود.شرح این نوع محبت به طور بسیار مختصر از زبان بعضی از بزرگان این است:
چيزى كه بايد مورد توجّه قرار گيرد، تفاوت بين «تحابب للَّه» و «تحابب فى اللَّه» است. تحابب (دوستى ورزيدن) للَّه، ممكن است براى عموم مؤمنين حاصل شود؛ چنانكه وقتى دو نفر مؤمن براى خدا و به انگيزه دريافت پاداش اخروى به يكديگر محبت مىورزند، تحابب للَّه ايجاد مىشود؛ امّا تحابب فى اللَّه، جز در بين خواص و مؤمنان ناب به وجود نمىآيد و معنى اين دوستى آن است كه دو نفر فقط به خاطر اينكه خداوند اين دوستى را اراده كرده و مورد رضاى اوست، به يكديگر محبت مىكنند. بنابراين فقط رضاى خداوند تعالى انگيزه و محرّك آنان در اين دوستى است، نه ترس از آتش يا طمع ثواب. اين دوستى است كه نتايج خاصى را به دنبال دارد؛(1)
ما در این نوشتار به دنبال مطرح کردن و شرح همه جوانب مساله محبت و موارد اشاره شده به آن در قرآن و روایت نیستیم که این مساله خود مجالی مفصل و کتابی و شاید کتابهایی مستقل میطلبد. بلکه به دنبال معرفی گوشه ای از این مساله حیاتی، در قرآن و روایات و نقل داستانهای آموزنده ای در این راستا هستیم. پس در این نوشتار ابتدا چند آیه مربوط به این مساله و سپس چند روایت و بعد از آن یک داستان البته واقعی در این مورد نقل خواهد شد.
الف) آیات قرآنی:
الف. 1) محبت واقعی
«قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ»(2)
خداوند متعال در این آیه خطاب به رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم میفرماید که به مردم بگو که اگر خدا را دوست دارید از من اطاعت کنید تا خدا هم شما را دوست داشته باشد و مشمول غفران الهی شوید که خداوند غفور و رحیم است.
نکته ای که از این آیه شریفه بر می آید این است که محبت الهی بدون حرف گوش کردن و اطاعت از رسول، محبت مورد قبول اسلام نیست. اگر کسی ادعای دوستی خدا و اهل بیت را داشته باشد، بایستی به حرف های آنان هم گوش کند و این مساله واضحی است که محب همیشه گوش به فرمان محبوب است.
آیت الله مکارم در تفسیر نمونه ذیل این آیه شریفه مینویسند:
“محبت تنها يك علاقه قلبى ضعيف و خالى از هر گونه اثر نيست بلكه بايد آثار آن، در عمل انسان منعكس باشد، كسى كه مدعى عشق و علاقه به پروردگار است، نخستين نشانهاش اين است كه از پيامبر و فرستاده او پيروى كند.
در حقيقت اين، يك اثر طبيعى محبت است كه انسان را به سوى” محبوب” و خواستههاى او مىكشاند، البته ممكن است، محبتهاى ضعيفى يافت شود كه شعاع آن، از قلب به بيرون نيفتد، اما اينگونه محبتها به قدرى ناچيز است كه نمىتوان نام محبت بر آن گذاشت، يك محبت اساسى حتما آثار عملى دارد، حتما دارنده آن را با محبوب پيوند مىدهد، و در مسير خواستهاى او به تلاش پرثمر وامىدارد.
دليل اين موضوع روشن است، زيرا عشق و علاقه انسان به چيزى حتما به خاطر اين است كه كمالى در آن يافته است، هرگز انسان به موجودى كه هيچ نقطه قوتى در آن نيست، عشق نمىورزد، بنا بر اين، عشق انسان به خدا به خاطر اين است كه او منبع و سرچشمه اصلى هر نوع كمال است، مسلما چنين وجودى، تمام برنامهها و دستورهايش نيز كامل است، و در اين حال چگونه ممكن است انسانى كه عاشق تكامل و پيشرفت است از آن برنامهها، سرباز زند، و اگر سرباز زد، آيا نشانه عدم واقعيت عشق و محبت او نيست؟
اين آيه نه تنها به مسيحيان نجران، يا مدعيان محبت پروردگار در عصر پيامبر ص پاسخ مىگويد، بلكه يك اصل كلى در منطق اسلام براى همه اعصار و قرون است، آنها كه شب و روز دم از عشق پروردگار يا عشق و محبت پيشوايان اسلام و مجاهدان راه خدا و صالحان و نيكان مىزنند اما در عمل، كمترين شباهتى به آنها ندارند، مدعيان دروغينى بيش نيستند.
آنها كه سر تا پا آلوده گناهاند، با اين حال قلب خود را مملو از عشق خدا، پيامبر ص، امير مؤمنان ع و پيشوايان بزرگ مىدانند، و يا عقيده دارند كه ايمان و عشق و محبت تنها به قلب است و ارتباطى با عمل ندارد، از منطق اسلام به كلى بيگانهاند.
در” معانى الاخبار” از امام صادق ع نقل شده كه فرمود:
ما احب اللَّه من عصاه
:” كسى كه گناه مىكند، خدا را دوست نمىدارد".
سپس اين شعر معروف را قرائت فرمود:
تعصى الاله و انت تظهر حبه هذا لعمرى فى الفعال بديع
لو كان حبك صادقا لاطعته ان المحب لمن يحب مطيع
” معصيت پروردگار مىكنى، با اين حال اظهار محبت او مىنمايى- به جانم سوگند، اين كار عجيبى است! اگر محبت تو صادقانه بود، اطاعت فرمان او مىكردى- زيرا كسى كه ديگرى را دوست مىدارد، از فرمان او پيروى مىكند"."(3)
الف. 2) محبوبین خداوند
خداوند متعال در آیات فراوانی به معرفی کسانی پرداخته است که مشمول محبت الهی هستند که نمونه هایی در ذیل، می آید:
1) وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»(4)
2) فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ(5)
3) فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ (6)
4) وَ إِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ (7)
ب) روایات
مساله محبت در روایات هم به نحو چشمگیری مورد تاکید قرار گرفته است که ذیلا مواردی ذکر میشود:
ب. 1) محبت در حدیث معراج
در چند جای حدیث معراج مساله محبت مورد توجه قرار گرفته است که یکی از آن موارد ذکر میشود:
اى احمد! محبّت و دوستى من نسبت به كسانى كه به انگيزه رضايت و خشنودى من، يكديگر را دوست مىدارند، به يكديگر مهر مىورزند، به هم مىپيوندند و بر من توكل مىكنند، حتمى است. محبت مرا علتى، خارج از وجود من كه سبب پيدايش آن شود و يا تأثيرى در كم و زياد شدن آن داشته باشد، نيست و- چون از خود من است- آن را نهايتى نيست-. هرگاه علم و دانشى ارزانىشان داشتم- و آن علم در سينهشان جاى گرفت- ديگر بار بر دانايىشان بيفزايم. اينان از ديد من به مخلوقات مىنگرند و هرگز به پيشگاه مخلوق عرض نياز نمىكنند، اندرونشان حتّى از لقمه حلال، سبكبار است. نعمت و عيش دنيايشان ياد من، محبت من و رضاى من است.(8)
ب. 2) مهر ورزان به خاطر خدا بر فراز منبرهایی از نور
ابوبصير از امام صادق- عليهالسّلام- نقل مىكند كه فرمود: «آنان كه فقط براى رضاى الهى يكديگر را دوست مىدارند، روز قيامت بر منبرهايى از نور تكيه زدهاند، نور چهره، بدنها و منبرهايشان بر همه چيز پرتو افكنده است، تا جايى كه همه چيز به نور آنان شناخته مىشود و گفته مىشود: اينان دوستان همدل در رضاى خدا هستند.»(9).
ب. 3) مهرورزان به خاطر خدا مورد غبطه فرشتگان و پیامبران مرسل
. امام باقر- عليهالسّلام- مىفرمايد: پيامبر- صلّى اللَّه عليه وآله وسلم- فرمود: «كسانى كه در اين دنيا فقط براى خشنودى پروردگار، يكديگر را دوست مىداشتند، روز قيامت در سرزمينى از زبرجد سبز در سايه عرش الهى و در جانب راست ساكنند- هر چند دو جانب عرش، يمين و پربركت است-، چهرههاشان، سفيدتر و نورانىتر از خورشيد است، همه فرشتگان مقرّب و پيامبران مرسل به جايگاه و مقامشان غبطه مىخورند.مردم مىگويند اينان چه كسانى هستند؟ گفته مىشود: اينان دوستان يكدل در رضاى او هستند.»(10)
ب. 4) کسانی که بی حساب روانه بهشت میشوند
امام زين العابدين- عليهالسّلام- مىفرمايد: «آن گاه كه خداى بزرگ همه را گردآورد، گويندهاى به پاخاسته، ندايى در مىدهد كه مردم مىشنوند. مىگويد: «كجا هستند آنان كه در رضاى خدا يكديگر را دوست مىداشتند؟»، پس از ميان مردمان عدهاى سربلند مىكنند. به آنها گفته مىشود: «بى حساب روانه بهشت شويد.» فرشتگان آنها را درمىيابند و مىگويند: «به كجا مىرويد؟» مىگويند: «بىحساب به سمت بهشت!» مىگويند: «شما كدام دسته از مردمانيد؟» مىگويند: «ما دوستان همدل در رضاى خدا هستيم». مىگويند: «عمل شما چه بوده است؟» مىگويند: «ما در راه رضاى خدا دوست مىداشتيم و در راه رضاى او دشمنى مىورزيديم.» مىگويند: «چه خوب پاداشى است پاداش آنها كه چنين عمل كردند.»(11)
ب. 5) توصیه امام صادق علیه السلام
عبداللَّه بن يحيى كاهلى مىگويد: شنيدم امام صادق- عليهالسّلام- مىفرمود: «با هم پيوند برقرار كنيد، به هم نيكى كنيد، به هم رحم كنيد و با هم مهربان باشيد.»(12)
منابع:
سرالاسراء
تفسیر نمونه
******************************************************************************************************************************************************************
پی نوشت ها: ( بر اساس نرم افزار های مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی نور )
: ترجمه سر الاسراء،ج 1، ص 84
2: آل عمران/31
3: تفسیر نمونه، ج 2، ص 513
4: بقره/195
5: آۀ عمران/76
6: آل عمران/159
7: مائده/42
8: ترجمه سرالاسراء،ج 1، ص 78
9: الكافى، ج 2، ص 125، رواية 4
10: الكافى، ج 2، ص 126، رواية 7
11: الكافى، ج 2، ص 126، رواية 8.
12: الكافى، ج 2، ص 175، رواية31